با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

خاطره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وبلاگ مظلومه من

۱۱ ابان تولد ۱ سالگی وبلاگم بود

چه انسان با احساسی هستم من

اصلا به روی خودمم نیوردم

البته بخدا قصدها داشتم و برنامه ها داشتم

اما خوب به علت ذیغ وقت نشد دیگه

حالا ازش عذر میخوام و ساله دیگه قول میدم جبران کنم

هر کی رمزو خواست بیا بگه تا بهش بدم بنا به پاره ای مسائل ترجیحا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیروز من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مهمونی

وای خدا به دادم برسه

فردا کلی مهمون دارم

اونم از اون مهمونای رودربایستی دار

اونم از فامیلای اقای همسر

خدایا چقد کار دارم

اونوقت اومدم یه سری اینجام بزنم

اخه دختر برو به کارات برس

اخ دستم که بریدم حالا بقیه کارارو هم باید با مشقت تموم کنم

مامان اینا هم قرار بود بیان اما نمیتونن بیان

حالا من تنهایی کلی بهم سخت هم میگذره

وای دختر برادر شوهر  میاد خدا کنه اذیت و کثیف کاری نکنه تحملشو ندارم

مادر پدرش که هم که دیگه بدتر

مادر شوهر یه زنگ هم نزد تعارف کنه بگه بیام کمکت یا بگه خودتو تو زحمت نندازی

چشمش کردم بس که ازش تعریف کردم


از ماست که بر ماست

چرا همش نشستیم و ایرادای اینو اونو میگیریم !

هر چی سرمون میاد رو عادت کردیم بندازیم گردنه اینو اون

دائم داریم شکست ها و سر خوردگی های زندگیمون رو عامل سازی میکنیم براشون

پس کی خودمون یه حرکتی کنیم

کی خودمون بشیم اینه دیگران , شایدم هستیمو خبر نداریم

من اصلا نمیخوام بگم شرایط زندگیا خیلی خوبه و عامل بدیش تنها خودمونیم نه

نمیگم کشور آرمانی داریم

نمیگم همه چی فراهم و مهیاست واسه زندگی کردن بی دغدغه

نه

اما میگم این مملکتو تک تک ماها ساختیم

چه اونی که تو خیابون حالا یا مجبوره یا عادتش دادیم گدایی کنه

چه اون معلمی که بی هیچ مسئولیتی میاد درس نداده میره یا معلمی که کل غمش تعلیم و تعلم هستش

چه اون پزشکی که بدون زیرمیزی(شما بخونین شیرینی) بچه 4 ساله رو عمل نمیکنه و چه اون پزشکی که خودش میره در خونه بیمارش و تو خونه عملش میکنه


چه اون سیاستمداری که به اسم حل مشکلات مردم 24 ساعت تو دفترش کنفراس و سمینار صوری میگیره و پا رو پا گذاشته و چه اون سیاستمداری که شبا بعد از کلی مشغله به مادرش که زنگ میزنه حرف اولش اینه که دعا کن مادرجان مدیون ملت نشم

نمیدونم از این مثالها زیاده که بخوام بگم

اما حرفم چیزه دیگست

مشکل اصلی, تک تک خود ماها هستیم

واسه چی دیگرانو عادت میدیم به انجام الگوی غلط

چرا وقتی جایی میبینیم حقی ضایع میشه و کاری به درستی انجام نمیشه برنمیگردیم بگیم داداشه من این کارت به این علت اشتباس؟؟؟

و بعدش خودمو میخوایم با استناد به این اشتباهات خیلی کارای غلط خودمونم توجیح کنیم که فلانی با اون دک و پزش بیا ببین چه میکنه و از من فرد عادی که دیگه توقعی نیست

خدا خودش گفته هر جا دیدین حقی ازتون ضایع میشه بدونین که بازتابش اول خودتونید

حالا چه به واسطه عمل اشتباه قبلی  و چه به واسطه اعتراض نکردن

میدونم خیلیها اسم اعتراض که میاد سریع میرن سمت اعتراض کلی به دولت و بحث انتخابات

میدونم دموکراسی کلی نیست اما تو محله خودتون که دموکراسی دارین بابا تو خونتون که ازادین

اگه سوپر محله جنسو گرون فروخت بهش اعتراض نمیکنین بلکه سوپری دیگه رو واسه خرید انتخاب میکنین

دوستای گلم هر جایی که سرمون کلاه گشادی رفت حتما جایی اون طرف چیزی در وجودمون دیده که اینجور سرمونو کلاه گذاشته(حالا اینو خودتون کلی هم در نظر بگیرین)

اگه تک تک ماها درست بشیم جامعه درست ساخته میشه

الان تو خونواده ها بچه های دبستانی هم عادت کردن به   رفع رجوع کاراشون که معلممون اله مدیرمون بله

چرا؟ چون الگوسازی کرده

خداوند بر هیچ ملتی تغییر روا نکند، مگر به خواست خود آن ملت

خداوند پلیدی را برای مردم بی خرد و نادان روا میدارد



نمیدونم واسه چی ما که هیچ تمایلی به بچه و بچه دار شدن نداریم اینقد من خواب بچه میبینم؟؟؟؟

نکنه قراره یهو از اسمون نی نی واسمون بیاد

یا شایدم قراره که حسرتش به دلمون بمونه

نمیدونم

اما دیشب باز از اون شبا بود

خواب دیدم حالا من شدم مامانه یه نی نی ۵ ماهه که دختر هم بود

وااای که چقدر خوشگلو ملوس بود

دلم میخواست درسته بخورمش

حالا این وسط اقای همسر کوچیکترین توجهی نداشت به ما و ناراحت هم به نظر میرسید

اما من که حسابی با نی نی خوشگلم سرگرم بودم

یه نکته جالب این بود که من این حس همراهم بود این بچه رو میخوان از من بگیرن

و همش با خودم فکر میکدم چجوری قایم کنم بچمو


میخوااااامش

خیلییییییییییییییی ناز بود و اروم

گوگل ریدر

هر چی جون کندم نشد که نشد

دوستان اونایی تجربه ساخت لینکدونی با گوگل ریدر رو داشتن, تو بلاگ اسکای جواب میده ایاااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حس پدرانه یخد

بهم میگه یه چیزی بگم قول بده ناراحت نشی و فکر نکنی شوخی میکنم

منم با چشمای گرد شده میگم بگو عزیزم سعی میکنم بفهمم

میگه یعنی اصلا نمیتونم اونر روزیو ببینم که بهت بگم مریم وقتشه که نی نی دار شیم

ادامه میده

تو ذهنمم نمیاد کسی منو بابا صدا کنه و یا تو با شکم جلو اومده راه رفتن واست سخت باشه

میگه یعنی اصلا نمیخوام به این موضوع فکر کنم

میگه مگه ما چی کم داریم که بخوایم با نی نی پرش کنیم

منم همچنان گوش میدم

میگه باور کن حتی شیرین بازیای نی نی هارو که میبینم خوشم میاد اما اصلا نمیگم خدایا قسمت ما هم بکن اخه اذیتشون هم هست

میگه نظر تو چیه؟

میگم خوب این نشون میده حس پدرانه تو وجودت هنوز شکل نگرفته مطمئن باش هر زمان که این حس رو پیدا کنی لحظه ای تالل نمی کنی

تو دلم هم میگم خدا خیرت بده

منم به کلی کارای عقب افتاده ام میرسم


حس پدرانه یخد

جالبه که پستو کامل بنویسی

اما فقط عنوانش نمایش داده بشه