با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

حالم بده ادم بده

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مهمون

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام دوستام

میخوام عکس بزارم

کسی راهی میدونه که نشه عکسو سیو کرد؟

کجا بودم

سلام

نبودم

کجا بودم؟

شنبه واسه اقای همسر ماموریتی پیش اومد و این شد که منم عازم خونه مامانم شدم

البته ماموریت اقای همسر 1.5 روز بیشتر نشد

اما خوب من فرصت رو مناسب دونستم که برم دکتر

و این چند روز هم به دکتر و دوا و ازمایش گذشت

و دیروز هم برگشتم خونه

و با خونه که چه عرض کنم با طویله روبرو شدم

و اقای همسر هم نطق کردن که تا شب هم تمیز کنی مرتب نمیشه خونه

شاید اینجوری میکنه که من چند روز نزارم برم

نظرتون چیه؟

به خیر گذشت

بله دیگه امتحانه رو دادم

اما مطمئنم که فقط پاس میشم

و از تاپ خبری نیس

و این یعنی اقای همسر اسوده بخواب که ما تاپ نمیشیم

فاینال

طی یه اقدام غافلگیرانه از جانب اموزشگاه متوجه شدیم که فاینال همین جمعه است

و این یعنی تاپ شدنم محاله(برنامه ریزیم به هم خورده)

در صورتی همگی فکر میکردیم جمعه دیگه فاینال داریم

و جالب اینجاست دارن یه جلسه رو بدون تشکیل دادنش هوا میکنن

شایدعادت کردیم دیگه به اینکه حق بخوریم و حقمون خورده بشه

یلدا

یلداتون مبارک

الهی غماتون اندازه روز یلدا و شادیهاتون قد ۱۰۰ تا شب یلدا


گذشته

سلام

عزاداریاتون قبول باشه

امیدوارم بعد اون عزاداریا روح و قلب صافی به دست اورده باشین

من تقریبا چنین حسی دارم

شب و روز تاسوعا که ما خونه بی بی من بودیم چون هر سال نذری میده و ما هم میریم تا کمک ناچیزی بکنیم که اگه ازمون بر بیاد همگی باهم انجام بدیم

و شب عاشورا هم رفتیم تکیه

صبح عاشورا هم عزم خونه مادرشوهر کردیم که اقای همسر گفت زود اماده شو که اونا میخوان برن خارج شهر واسه عزاداری که ما هم بهشون برسیم

حالا من هنوز میخواستم حموم برم و اقای همسر همون صبح یادش اومده اینو به من بگه

گفتم من کلی کار دارم فکر نکنم بهشون برسیم

که قضیه منتفی شد و نتیجه این شد که ما خودمون جدا رفتیم هیئت ها رو دیدم و نهار هم بیرون خوردیم

تا مادرشوهر جان بیان و عزتی سر ما بگذارند

عصر هم باز شام غریبان رفتیم یه امامزاده وسط شهر که اونم خوب بود 

روز جمعه  مادرشوهر قضیه تغییر شغل همسری رو پیش کشید و من هم که مخالف بودم کلا بعد از لطف دوباره از جانب برادرشوهر و زنش مبنی بر منت شون که هر چی دارین از ما دارین و باید دائم دسبوس ما باشین

موافقت خودمو اعلام کردم و دلیلشم اوردم و گفتم همه چیو

و حالا قرار بر این شده که عزممون رو جذب کنیم واسه تغییر شغل همسری ولطف خدا رو مطلبیم

روز جمعه هم راه افتادیم به طرف جهنم مون

و الانم در جهنم غربتیم


فرارسیدنه تاسوعا وعاشورای حسینی تسلیت

منو از دعای خیرتون محروم نکنین

ایشاالله زیر سایه لطف ائمه روزگار بگذرونیم

چقد دلم میخواد برم تو مراسمای عزاداری و زار بزنم

دیشب با دیدن فیلم مختار کمی اون بغضمو ازاد کردم

اما هنوز گلوم سنگینه و بغضی توش مونده