با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

مهمونداریم واتفاقات

سلام

از مهمونداریم بگم

پنج شنبه ساعت  عصر4 رسیدیم خونه مامان و خدارو شکر مشکل خاصی پیش نیومد

خدا خیری به مامانم بده

جدی عجب موجوداتی ان مادرا

تا من سالادمو درست کردم کله وسیله هارو اماده کرد و چید رو میز(میوه شیرینیا و اجیل و ظرفها ...)

خونه هم که مرتب وتمیز بود    

با فرض گری مامانم ما به پیاده روی هم رفتیم تا مهمونا بیان

و ساعتای 8 کم کم مهمونا اومدن و مهمونی برگذار شد و همه چی خوب پیش رفتخمیازه

جمعه هم با دختر داییم رفتیم که واسه پسرش دنبال یه دختر خوب میگشت و شانسش نبودن اون خونواده

جمعه شب اقای همسر اومدن به سمت خونه من پیش مامان بابا موندم چون ماموریت داشت همسری

واسه منم فرصتی بود که برم دنبال خرید و خیاط

شنبه به مامانم گفتم واسه تو حموم سبد لباس میخوام که گفت بریم بخریم

واسه خرید سبد حموم رفتیم ولی 50000تومان مامان واسم چیز میز خرید

یکشنبه هم رفتم یه شلوار لی واسه خودم خریدم که واقعا همه چیزش عالی بود

رنگش جنسش مدلش

همه چیز شلوار مورد پسندم بود و دوسش داشتم

فقط بلند بود که گفتم 2شنبه میدم به خیاطم تا کوتاهش کنه

رفتن پیش خیاط همانو کوتاه کردن شلواره نو بنده هم همان

مردم وقتی پوشیدمش

شده تا ساق پام

اون مدلی که لب شلوار لی که شسته شده است و میدن سر خود شلوار تا حالا کوتاه نکرده بود

و این شد که شلوار من خراب شد

خیاطه هم دوست مامانم بود و مرتب عذر خواهی میکرد و مامانم میگفت مقصر خود مریم که باید درست میگفت 

اومدیم از خونه خیاط بیرون من گریم گرفت اخه واقعا از جمله معدود شلوارایی بود که اینجور مورد پسندم بود

این شد که مامانم تحمل ناراحتی منو نداشت و رفت و مثله همون شلوارو دوباره واسم خرید

فدای مامان گلم بشم یه کمی خجالت کشیدم

ولی خب الان دیگه اونجور دوسش ندارم مثله قبلیه  

نامرد نیستم اما انگار دیگه به دلم نمیشینه شلواره

دیشب هم اقای همسر ساعت 6 رسید خونه مامانم و راه افتادیم اومدیم خونه 9 رسیدیم و بنده تا 11 تنها بودم





روز مهندس

امروز روز مهندسه

از ۲۰ روز قبل تو موبایلم سیو کردم که یادم بمونه تا به اقای همسر تبریک بگم و غافلگیرش کنم

از ۲-۳ روز پیش مرتب یادم میومد

امروز که زنگ موبایلم واسه این یادداشت به صدا در اومد هیچ ذوقی نکردم

چون یادم بود

این یعنی همون جمله معروف که:تکنولوژی هیچگاه جای حافظه بشر رو نمگیره


     روز مهندس به مهندسین جامعه مبارک باشه

------------

بهدا نوشتم:امشب مهمون دارم

مهمونای دوره میان خونه مامانم

ما هم باید کل وسیله هامونو برداریم ببریم اونجا از مهمونامون پذیرایی کنیم

فعلا با اجازه

چه گذشت بر ما

اولا که سلام

با کلی سلام و صلوات که کامی اندکی بهبود یافته اومدیم اپ کنیم که باز حالت تهوع گرفت و گلاب به روتون حالش بد شد

و این شد که من عنوان اپ رو نوشته بودم و میخواستم تایپ کنم که نشد

حالا نمیدونم کامی جان مراعات حال شما دوستان عزیزو کرده یا منو که خودش پست خالی و بی عنوان رو سند کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دیگه کلا مجبورا ویندوز و عوض کردیم که خدا رو شکر الان بهبودی حاصل شده

خوب 

خوب بگم از ۵شنبه جمعه قبل که رفتیم پیش مامانم و روال همیشگییه مهمونی پنج شنبه ها به راه بود که من فسنجون درست کردم و بردم

مهمونی بعدی هم افتاد نوبت من که قرار شد 2 هفته بعد بندازم چون امتحان زبان داشتیم

شنبه هم که اقای همسر ماموریت داشت واسه تهران و اصفهان که با ۳ تا از همکارا باید میرفت که خودشو رسوند بهشون

و این شد که من دوباره فرصتی شد تا ور دل مامان بابا باشم

این ماموریته ۳ روز طول کشید یعنی اقای همسر دقیقه های اخر روز ولنتاین اونم با کلی مکافات و دغدغه خودشو رسوند به عشقش(خود تحویل گیر هم خودمم)

بنده هم که اصلا خودمو واسه این روز اماده نکرده بودم و فقط یه ست لباس زیر خریده بودم

اما اقای همسر شرمنده فرمودن

یه تونیک قرمز به مناسبت روز عشق همراه با یه شال عشق و یه کیف خیلی شیک واسم خریده بود

دستش درد نکنه شرمنده شدم بسی

صبح زود ۳شنبه هم راه افتادیم اومدیم خونه و جمعه هم که امتحان فاینال زبان داشتیم

نگفتم که این ترم با اقای همسر میریم کلاس زبان

البته ایشون ۵ ترم جلوتر از بنده  هستن اخه ایشون قبلا تا fceرفته

امتحان فاینال رو دادیم و قرار شد هر کسی که بیشتر بشه شب شام بده

که نتیجه ها 1شنبه اومد و اقای همسر با 3نمره از من بیشتر شد و شیرینی افتاد گردنش

دیروز هم که خونه بودیم و بنده پرستاریه اقای همسرو میکردم سرما خورده بچه

خدا نکنه اقایون سرما بخورن یعنی انگار میخوان بچه دنیا بیارن اینقدر که اخ و اوخ میکنن

--------------------------------------------

اهم اخبار همینا بود

فعلا با اجازتون


کامی بی تخصیره

سلام

کامی حالو روز خوبی نداره

و اینه که من نمیتونم بیام اپ کنم و به دوستام سر بزنم

البته همه چی از یکشنبه شب شروع شد

که دوست اقای همسر و خانومشون اومدن منزل ما که دوشنبه صبح به اتفاق اقای همسر برن مصاحبه واسه ازمون استخدامی بدن

که این زن و شوهر از همکلاسی های اقای همسر و هم ورودی ایشون بودن در زمان دانشجویی

از اونجایی هم که من از همونی که بدم میاد همیشه باید سرم بیاد شب رو خونه ما خوابیدن

البته شام هم اینجا بودن و همون شب تا ساعت۱.۵ به پیشنهاد دوستشون رفتن پای کامی و این بلا رو سر کامی جون اوردن با نصب یه نرم افزار کذایی

که ریسو ADSLدر حد بوق شده و هی ریپ میزنه بچم

خلاصه مهمانان گرامی صبحانه هم در خدمتشون بودیم اونم چه صبحانه ای بسان بساط صبحانه ای که واسه کنکوریا میچینن

خلاصه راهیشون کردیم برن واسه مصاحبه

در این مدت با خانوم دوستش نشستیم به صحبت که درد دلش باز شد و از خانواده شوهرش گله مند بود

با شنیدن حرفهاش پی به این نکته بردم که چقدر من کم توقع بودم و این جور مسائلی که ایشون مطرح میکردن به چشم من نیومده و یا اینکه ایشون پرتوقع بودن

خلاصه

دیگه کم کم بساط نهارو اماده کردم و خانوم مهمان دریغ از یه کمک کوچیک

و اقایون ساعتای 1 پیداشون شد و ناراضی از مصاحبه

چون تو فرصت 10 دقیقه ای مصاحبه واسه ازمون استخدامی چیزی رو به نفعشون تموم نشده

خلاصه مهمانان گرامی ساعتای 4 راه افتادن که برن و ما موندیم و این کامی داغون

----------------------------------------------------------------------

دوستای بلاگفایی عزیز نمیدونم مشکل از کجاست که من نمیتونم واستون کامنت بزارم

 بهتون سر میزنم اما بخش نظر دهی واسه من کار نمیکنه




عجب نعمتی

الان ۳ شبه که بارون قطع نشده

خدایا شکرت اما این نعمتت داره تبدیل به بلا میشه ها

خونه ما هم خونه سازمانی

با اینکه کلی بهش رسیدیم و سقف رو عایق کردیم اما خانه از بیخ و بن ویران است

جلل الخالق از تو دیوار اب میاد(اتصال این ناودونا رو بد در اوردن الان نشتی میده) یکی ازکمدهای لباسی جهازم که پشت اون قسمت بود خیس خورده و زشت شده

خدا میدونه کی درست بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

موکت که کلا خیسه و قالی رو هم جمع کردیم

کل اتاق خوابو جمع کردیم

نیم ساعت یه بار باید برم ظرف ابو خالی کنم

 

یه گله هم از اقای همسر بکنم:از اون بارون خطری اولی خیلی میگذره بهش گفتم برو پشت بوم ببین کاری ازت بر میاد

اما هی پشت گوش انداخت تا حالا

کسی هم که جرات اعتراض نداره

سریع وتو میشم و مقصر

دیشب که هنوز پی به وخامت اوضاع نبرده بودم هی میگفتم موکت اتاق خیس بیا کمد و جا به جا کنیم

اقا بهونه اوردن که خسته ام از ماموریت اومدم

والا بخدا منم از صبح تا شب تو خونه تنها حالا باید ناز هم بخرم هیچ دریغ از کنار هم نشستن و درددل و گپی............ .

بعد از کلاس زبانم هی میگم من اصلا چند روزه که اشتهامو از دست دادم

غذا میخوام درست کنم حالم به هم میخوره نمیتونم هیچی بخورم ماله این قرص هاست که میخورم

ایشون اصولا در این موارد نمیپرسه چرا خودم دلیلو میگم دیگه

اقا اصلا متوجه نمیشه من چی میگم

میگه اره منم چند روزه همین جوری شدم

میگم الان هیچی نداریم تو خونه من درست نکردم غذا ...هیچی به هیچی

خودم میگم برو رستوران غذا اونجا بخوریم و رفتیم....

شب موقع خواب با این بارون خوابم نبرد هی پا میشدم میرفتم پارچه مینداختم و چادرشب که اگه ریخت سقف نریزه رو وسیله ها

حالا اقا مگه متوجه بود .۳ بار پاشدم و نگاه کردم

امروز هم یه لحظه که افتاب در اومد اقا اومد مثلا بره پشت بومو نگاه کنه

چون این خونه راه پله نداره باید از دیوار میرفت پشت بوم نردبون خوب روی دیوار تراس نمیشد

و اقا اعصاب خودیشو سر دیوار و نردبون در اورد منم ناراحت شدم اومدم تو

نفهمیدم چیکار کرد

بعد از اون تنها که شدم رفتم تو اتاق خواب از تو کمد چیزی بردارم که دیدم تمومه روسری هام خیسه تعجب کردم اما سریع متوجه شدم که جریان از چه قراره

خودم تو بدبختی خودم کمد و خالی کردم و کمد اوردم تنهایی وسط اتاق و زیرشو پارچه انداختم

اقای همسر خوش اخلاق که اومد بهش گفتم اما ...............

اقااا بیخیالل لللAIM and AOL Instant Messenger Smileys and their keyboard shortcuts

خودم دوباره رفتم روتختیو جمع کردم تشکو برداشتم کلا جمع کردم اون منطقه رو

حالا عوض تشکر طلبکاره که تو با این کارت میخوای بگی من بی عرضه ام

بگذریم که کلی مکافات کشیدم

اما کاش اقایون این دوره کمی دست و پا دار تر بودن  

بخدا خانومایی مثل ما که حواسشون به همه چیز زندگی هست نمیتونن بشین و ببینن که اقایون از خواب نازشون پا شن شاید تصمیمی در جهت بهبود خونه زندگی بگیرن

سر این جریان ها خیلی خودمو کنترل میکنم اما کاری که باید انجام بشه نمیشه و خودم مجبورم مجبورم که از جون مایه بزارم

حتی واسه خیلی کارای مردونه

الانم خیلی اعصابم خرده

خیلییییییییی



چله بزرگه

سلام

امشب جشن سده است

اما خیلی از ما این کارو انجام نمیدیم

چون چیزی ازش نمیدونم

چشن سده ادامه همون یلداست که چله کوچیکه است و سده چله بزرگه است

یادش به خیر 2 سال پیش تو جشن سده زرتشیا بودیم

و کل مراسمشونو از نزدیک دیدم

چقد شیک و با کلاس و با نظم برنامشونو اجرا کردن

قسمت اوستا خونیشون که دیگه محشر بود

خیلی باحال بود

اخر بار هم که یه میدون خیلی بزرگ و پر از چوب رو سوزوندن

ما هم امشب میریم سده رو بسوزونیم و دور اتیش شاد باشیم تو این هوای سرد

مزه میده

راستی هیچ میدونستین که ایرانیان قبل از ورود اسلام شادترین مردمان ملل مختلف بودن

چه همه جشن داشتن

به بهونه همین جشن ها چقدر دور هم جمع میشدن

-----------------------------------------------------------------------------

قرارا گذاشته شد و قرار به رفتن بود و من تقریبا اماده

که بارون زد اونم چه بارونی

نشد بریم بیابون و سده رو بسوزونیم


اربعین

چقد زود گذشت

اصلا انگار فاصله بین عاشورا تا اربعین ۲ هفته شد

واسه خودم متاسفم

اصلا از محرم و صفر امسال بهره نبردم

                                       

                                    اربعین حسینی تسلیت

هیجان

گاهی ادما تو زندگیشون به نظر من دلشون واسه شیطونی کردن تنگ میشه

یعنی در اصل دلشون میخواد که یه هیجان پنهونی رو تو دلشون واسه خودشون ایجاد کنن

حالا این شیطونی میتونه هر چیزی باشه

میتونه کوچیک یا خیلی بزرگ باشه

اثار ناشی از اون هیجان میتونه جبران پذیر یا جبران ناپذیر باشه 

اما به نظر من واسه یه زن و شوهر متاهل, هیجانهای پنهونی باید خیلی حساب شده باشن

مثلا واسه یه زن هیجانش میتونه زدنه یه وبلاگ در مورد بدیهای خونواده شوهر و مادرشوهر خواهر شوهر باشه و هر چی فحش رکیکه بهشون بده تو وبلاگش

به نظرتون هیجان پنهونی واسه یه مرد چی میتونه باشه؟؟؟؟؟؟؟

سلام

نمیدونم واسه چی بعد دیدن این عکس ها دوستان گفتن که چهره بسی بسیار اشناست؟

خودمم نمیدونم دلیلش چیه

کسی میدونه به منم بگه؟؟؟

عکس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.