با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

گذشته

سلام

عزاداریاتون قبول باشه

امیدوارم بعد اون عزاداریا روح و قلب صافی به دست اورده باشین

من تقریبا چنین حسی دارم

شب و روز تاسوعا که ما خونه بی بی من بودیم چون هر سال نذری میده و ما هم میریم تا کمک ناچیزی بکنیم که اگه ازمون بر بیاد همگی باهم انجام بدیم

و شب عاشورا هم رفتیم تکیه

صبح عاشورا هم عزم خونه مادرشوهر کردیم که اقای همسر گفت زود اماده شو که اونا میخوان برن خارج شهر واسه عزاداری که ما هم بهشون برسیم

حالا من هنوز میخواستم حموم برم و اقای همسر همون صبح یادش اومده اینو به من بگه

گفتم من کلی کار دارم فکر نکنم بهشون برسیم

که قضیه منتفی شد و نتیجه این شد که ما خودمون جدا رفتیم هیئت ها رو دیدم و نهار هم بیرون خوردیم

تا مادرشوهر جان بیان و عزتی سر ما بگذارند

عصر هم باز شام غریبان رفتیم یه امامزاده وسط شهر که اونم خوب بود 

روز جمعه  مادرشوهر قضیه تغییر شغل همسری رو پیش کشید و من هم که مخالف بودم کلا بعد از لطف دوباره از جانب برادرشوهر و زنش مبنی بر منت شون که هر چی دارین از ما دارین و باید دائم دسبوس ما باشین

موافقت خودمو اعلام کردم و دلیلشم اوردم و گفتم همه چیو

و حالا قرار بر این شده که عزممون رو جذب کنیم واسه تغییر شغل همسری ولطف خدا رو مطلبیم

روز جمعه هم راه افتادیم به طرف جهنم مون

و الانم در جهنم غربتیم


نظرات 7 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://ourcomingbaby.blogfa.com/

مریمی سلام
خوبی؟ خیلی وقته نشده بود بیام بهت سر بزنم.....جهنم کجاست؟چی شده من نبودم.....
روبراهی؟زندگی خوبه؟

سلام گلی
اره منم همین طور چه عجب یاد ما کردی؟
منظورم تو این شهری که زندگی میکنیمه
خوبه شکر

بانو یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://ruzhaye-abrishami.blogfa.com

سلام دوست جونم...اگه بدونی چقدر دلم واست تنگ شده بود تو این مدت که نبودم...
امیدوارم تو اون روزا و شبا منو هم یاد کرده باشی گلم... ایشالا تغییر شغله آقای همسرت هم به خوبی انجام میشه... اتفاقا آقای همسر منم در همین حاله... البته هنوز ۱۰۰٪ نشده ولی ۹۰٪تو همین هفته یه تحولاتی ایجاد میشه...

سلام بانو خانوم
خوبی خوشی
دل به دل راه داره عزیز
محتاجیم به دعا
خوبه که جور بشه
الهی هر چی خیره پیش بیاد عزیزم واسه جفتمون

عسل دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ق.ظ http://ghasedak26.persianblog.ir

چرا جهنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینجوری نگو هممون تو زندگی فراز و نشیب زیاد داریم

نه عزیزم
از این جایی که زندگی میکنم بدم میاد
جهنم این شهره

ساره دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ب.ظ

سلام عزیزم.عکس گذاشتم بدو بیا[بوسه]

یک نفر سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ http://myword.blogsky.com

سلام مریم خانمی

امیدوارم خوب باشی. ممنون از اینکه سری به من زدی.

خانمی برام سخت بود و هست . ولی چه کنم که باید زندگی کرد . زندگی کردن هم این است که باید سخت باشی. باید محکم باشی.

هرکس هم حق زندگی داره . و دلیلی نداره که دیگه به خاطر گذشته زندگی خودم را نکنم .

دعا خیر میکنم برای همه و حتی برای کسی که تو زندگی من بود.

موفق باشی .

سلام گلم
اره درست میگی
خوشحالم که به این نتیجه رسیدی
کلی به من هم روحیه دادی

مطبخ رویا سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.liliangol.blogfa.com

سلام دوست نازنینم ...ممنون از لطف ومحبتتون ....یلدا مبارک ..براتون آرزوی شبی شاد و به یاد ماندنی دارم [گل][گل][گل]

مرسی رویا جونم
یلدای شما هم مبارک

مرضیه سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ب.ظ

روزگار عجیبی شده، واسه هر کی درددل میکنی، میبینی اون دلش از تو پرتره...

عجیب تر هم میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد