با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

تو

فقط میتونم از تو بخوام همه اونچه که تو دلم دارم و به زبون نمیارم

خدایا امشب منو دست خالی برنگردون

خودت رحم کن

الان من

شده تا حالا هر چی بخواین یه کاریو درست کنین نشه و هی رودست بخورین

هی خودتونو ۱۸۰ درجه به چپ و دوباره ۳۶۰ درجه به راست مایل میکنین هی خودتونو به همه وری میزنید تا اون کار درست بشه اما درست تو همون للحظه ای که فکر میکنین درست شده یه

ضد حال اساسی میخورینو میفهمین این کشو قوس اومدناتون الکی بوده

و خر فرض شدین

خیلی بده خیلی

ادم از خودش بدش میاد

فکر میکنه فرد خنگو به درد نخوریه

نمیریم

الان غمگینم همووووجورر

چون قرار بود 3-4بریم پیشه مامان اقای همسر و نشد

5شنبه رو مرخصی ندادن به همسری

دیشبم که مهمون داشتیم واسه افطاری

منم کله هنر نماییمو به نمایش گذاشتم .دختر خالم با همسرش و پسرش ارشا کوچولو و  یکی از دوستای اقای همسر با خانومش بودن

تعجب نکنید که واسه چی دو عدد مهمان بی ربط به همو با هم دعوت کردیم

ربطشو الان میگم

از نظر اخلاقی و رفتاری این دو تا خانواده خیلی به هم شبیهن

واسه همین دیدیم منافاتی با هم ندارن که با هم اشنا هم شدن

دیشب به همه مون خوش گذشت

واسه همین میخواستم این خوشی ادامه داشته باشه که ضد حال خوردیم اساسی

حالا شاید 5شنبه جمعه رفتنی شدیمشاید

...........................................................................

نرفتیم که



دمت گرم سوگند

سلام

دیشب یه وبلاگو از ساعت ۱۰ شب شروع به خوندن کردم تا ساعت ۴ صبح

خیلی قشنگ نوشته بود

چقدر با نویسنده همزاد پنداری کردمو چقدر یاد روزای عشق خودمون افتادم

خیلی هم گریه کردم

البته اینقدر جذاب و زیبا نوشته بود که انگار یه رومان عشقی-خانوادگی میخوندی

الان واقعا موندم که نویسنده این وبلاگ واقعا چنین روزایی رو گذرونده ؟یا تمرین نویسندگی میکرده؟

یا شایدم واقعا نویسنه است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ولی هر چی که هست من که حسابی حال کردم باهاش

دمش گرم


یاد گذشته

داشتم  به اون موقع هایی فکر میکردم که راهنمایی دبیرستانی بودم

تو این زمان یعنی اوایل شهریور که میشد چه تکاپویی داشتم واسه اماده شدن واسه مدرسه

تو هزارتا لوازم التحریر میرفتم یعنی عشق این لوازم التحریر فانتزی بودمو هستم

دلم میخواست یه چیزایی بخرم که تا حالا هیچ کی نداشته

هیچ وقت ۲ تا دفتر مثل هم نمیخریدم

۲ تا خودکار و مداد مثل هم نداشتم

از تو این لوازم تحریر عشق جامدادی بودم که هنوزم همشونو دارم و خیلی دوسشون دارم

الانم از خدامه که یکی بگه میخوام برم لوازم التحریر منم بدو همراهش برم چیزای تتازه رو ببینم و اگه روم بشه بخرم

..................................................

بعدنا نوشتم: کاش این فرصت به دست بیاد