داشتم به اون موقع هایی فکر میکردم که راهنمایی دبیرستانی بودم
تو این زمان یعنی اوایل شهریور که میشد چه تکاپویی داشتم واسه اماده شدن واسه مدرسه
تو هزارتا لوازم التحریر میرفتم یعنی عشق این لوازم التحریر فانتزی بودمو هستم
دلم میخواست یه چیزایی بخرم که تا حالا هیچ کی نداشته
هیچ وقت ۲ تا دفتر مثل هم نمیخریدم
۲ تا خودکار و مداد مثل هم نداشتم
از تو این لوازم تحریر عشق جامدادی بودم که هنوزم همشونو دارم و خیلی دوسشون دارم
الانم از خدامه که یکی بگه میخوام برم لوازم التحریر منم بدو همراهش برم چیزای تتازه رو ببینم و اگه روم بشه بخرم
..................................................
بعدنا نوشتم: کاش این فرصت به دست بیاد
سلام مریم خوبی؟وبلاگ خیلی باحالی داری. به منم سربزن.
سلام
مرسی
حتما
اما من هیچ وقت این طوری نبودم. یعنی تمکن مالیمون اجازه نمیداد و البته من هم اصلا دلم نمیخواست... راستش اونقدر از مدرسه بدم میومد که نمیخواستم زیادتر از نیازم پول خرج کنم واسه مدرسه رفتن!!! فقط یه چیزو خیلی دوست داشتم و دارم و اون بوی کتاب نوئه... و جلد کردن کتاب و دفتر. هنوز که هنوز کتاب دفترای خواهرزاده هامو من جلد میکنم.
همون پس
مثل خیلی چیزای عجیب دیگت از مدرسه هم خوشت نمیومد اونم بعده ۳ ماه تعطیلی؟؟؟
بازم خوبه یه یادگار از اون موقعها واسه خخودت حفظ کردی که
اخیییییییییییییییییییی
آی گفتی...منم عااااااااااااشقه لوازم التحریرم...میخوااااااااااااااام
ای ول اینجام نقطه مشترک پیدا کردیم
سلام
من گذشتمو زیاد دوست ندارم الان دانشجوام دلم میخواد همیشه تو دوران دانشجویی بمونم اخه بهترین دوران زندگیمه
در ضمن ویلاگتم باحاله دفعه اولمه امدم تو وبت ولی خوشم امد
سلام
اره قدرشو بدون
حسابی هم استفاده کن
دیگه برنمیگردن روزای دانشجویی
آره. منم که به دوران دبستانم نگاه میکنمُ می بینم که چقدر آدم ساده ای بودم. با لاانم خیلی خیلی فرق کردم. البته من زیاد عشق لوازم التحریر نبودم. من دنبال تعطیلی بودم که برم شهرستان.
اها ن یعنی الان تبدیل به ... شدی؟
ای فرصت طلب
ما کلا اینقذه با هم نقاط مشترک داریم که دیگه داره تبدیل به دایره میشه! :دی
ای ول به هوش و ذکاوتت