دیگه خسته شدم
از این هم مخالفت کردن و مخالفت شدن
واسه چی ما اینجوری شدیم
بخدا دیگه کم کم دارم به این حرف ایمان میارم که نکنه سر چشم افتادیم
ما اصلا اینجوری نبودیم
خیلی با هم همدل بودیم
چی شد که یهو اینجوری داریم از هم دور میشیم؟؟؟
اخه چرااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟
میدونی مریم جونم... وقتی آدم تمام مسائلش رو با یکی دیگه شریک میشه نا خودآگاه این اتفاق میوفته... یعنی میدونی شاید قبلا ۱۰ تا مورد بوده که واستون اهمیت داشته و خب تویه اون ۱۰ مورد تفاهم داشتین اما حالا شده ۱۰۰۰تا مورد...این اختلاف نظرات کاملا طبیعیه... سعی کنید نظرات مخالف همو بد برداشت نکنید... بالاخره آدم با ازدواج یه چیزایی بدست میاره...یه چیزایی رو هم از دست میده دیگه خانومی...
اره مریم جون حرفتو قبول دارم و خودم کاملا بهش رسیدم
اما من نمیدونم واسه چی یهو اینجوری شدیم خوب؟؟؟
خیلی رفتارای همو قبلا میپسندیدیم
اما الان...
هم به دست اوردیم هم از دست دادیم
اما انگار قانع نمیشیم
مریم، زندگی مثل رانندگیه. اگه فرمونو سفت بچسبی، ماشین وحشی میشه ... منحرف میشه... یه کم شلش کن، یه کم بذار فرمون تو دستت بازی کنه...
من هم به چشم زخم اعتقاد دارم، ذکر لاحول بخون و ایة الکرسی و صدقه...
راست میگی
ولی مرضیه جون تورو خدا تا یه همدم واقعی پیدا نکردی ازدواج نکن
مخصوصا از نظر اعتقادی باید حتماحتما هم سنخ باشین
ببین چقدر بهت میگم
ازدواج خیلی پیچیده اس
آره مریم جان
حرفت درسته صد در صد...
صدقه
اسپند دود کردن
وان یکاد خوندن
گذشت
تفکر مثبت
پیاده روی
دوش گرفتم در زمان عصبانیت
...
وقتی شوشویت من است تو نیم من باش
اون درک می کنه
وقتی تو من هستی اون نیم من می شود
مرسی از پیشنهادات
اعتراف میکنم که گذشت من کمتر بوده
اما واسه همسرم چیزی کم نذاشتم