امشب مهمونی دوره خونه داییمه
و از اون طرف هم میریم خدمت مادرشوهر
خدا به دادم برسه واسه شنیدنه طعنه و کنایه قوم شوهر
خدا تحمل زایدالوصفی بهم بده علی الخصوص جلوی ...
نمیدونم چی در انتظارمه
اما میدونم خوشایند نیس
دیدم تو اکثر وبلاگها از دست مادر شوهرشون مینالن
منم صلاح دونستم که حق مطلب رو ادا کنم
گر چه میگن تو این مواردا نباید زیاد خوب و بد کسیو گفت مخصوصا خوبیه همسر و خونواده همسر
چون یهو دیدی سنگ رو یخت کردن
اما خوب مادر شوهر من با این تعریفهای من چشم نمیخوره چون خوبیش ذاتیه و از رو ریا نیست
-----------------------------------------------------------
خوب حالا خاطره:
الغرض روزگار اینجوری میچرخه که مادر شوهربنده ۲ عدد خواهر داره
و جالب اینجاست که این ۳ تا خواهر از داشتنه نعمت تلخ و شیرینه شوهر بی بهره ان
و همچنین اینکه یکی از خواهرا که وسطی میباشد از نظر اخلاقی چیزی کم از مادر شوهر بنده ندارد که شاید ورژن مهربانتر و به روزتر مادرشوهر بنده است و ایشون و مادر شوهرم شوهرانشان را به مرگ طبیعی از دست داده اند
و خواهر کوچیکه که بسیار به قر و فرش میرسد و مهارت خاصی در نحوه ارتباط برقرار کردن دارد و فرزندان بسیار بسیار سوسول تحویل جامعه داده هم چون دید خوشی ۲ خواهر در نبود همسر بسیار بسیار بیشتر از خوشی جمع خانوادگی خودشان است شوهرش را توافقی طلاق داده وعطای شوهرجان را به لقایش بخشید
اون ۲ خواهر اولیه مهربان مزبور از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارند و بسیار در راحتی زندگی میگزرانند چون حقوق بازنشستگیه شوهرانشان و خودشان همووجور بهشان خوشی میرساند
و اما خواهر سومیه که کار دولتی ندارد و خودش هم به تنهایی خرج خود و فرزندان سوسول را میدهد و بسیار هم میخواهد به روز باشد به ناچار دنباله کار و وام و... میباشد ان هم به وفور
در همین اسنا ایشان تحت عنوان زن سرپرست خانوار به دنبال وامی بودند و همسر بنده هم به بنده پیشنهاد دادند که این وام را بگیرم و ایشان سودش را ببرد
دور هم نشسته بودیم و اقای همسر داشت کم وکیف وام رو از خاله جانشان میپرسید و بالا و پایین میکرد که یهو خاله جان مثل برق گرفته ها گفت این مواجیب را فقط به زنان سرپرست خانوار میدن
بعد رو کرد به همسری و گفت ولش کن خاله طلاقش بده بره دنبال وام و بعدش وامو ازش گرفتی برو که بری...
من در ابتدا:
من در ۲ ثانیه بعد:
مادرشوهر جان : هرگز میخوام چنین وامی نباشه. پسرم دیگه کجا همچین گلی گیرش میومد و میاد؟؟؟
خاله جان:شیرین زبانیش در نطفه خفه شده و به این صورت در اومد
ومن هم رو به مادر شوهر جونم:
دیشب
در حال صحبت از خوبی و عاقبتش و اینکه خوبی خوبی میاره با مادر شوهر درددل میکردیم
اخر سر مادر شوهر گفت:
بخدا مریم تو این ۳۰ سال خدمتم کوچکترین راهیو کج نرفتم (مادر شوهر بنده معلم بودن و الانم باز نشسته هستند)و همیشه هم سعی داشتم وظیفمو به بهترین نحو ممکن انجام بدم.
گفتم خوب خدا اجرتونم میده...
گفت:واسه همین الان خدا تورو نصیبم کرده خدا خیلی خیلی به بنده هاش لطف داره
منم گفتم شما خودتون خوب عالمین
و هموجوووووووووووووووووووووووووووور ذوق مرگ شدم
دیروز باشگاه بودم که اقای همسر زنگ زد که یکی از دوستام با مامانش اینجان و منم تعارف کردم که بیان یه سر پیشمون
از ۱۱ تا ۲ همه چی رو مرتب کردم و از مهمونا پذیرایی کردم
که ساعتای ۴ هم مامان اقای همسر زنگ زدن که دارم میام اونجا
مهمونا که ساعت ۵ رفتن و مامان اقای همسر ساعت ۸ اومد
الانم اینجاست و ما در خدمتشون
اهان اینم بگم در مورد تاثیرات مثبت سریال محبوب سفری دیگر:
مامان اقای همسر هر سری که میاد اینجا امکان نداره دست خالی بیاد
دیشبم اومده یه جعبه داد دستمون
چیه؟
حدس بزنید!!!
از این دکوری و تزیینی های خونه ایزابل
ایزابل که معرف حضورتون هست؟
حالا اون جعبه چی توشه؟الان میگم
درش اوردیم:یه ظرف استوانه ای پیرکس که توشو ۴ تا سیب سرخ تزیینی پر کرده بود
حالا یادتون بیاد سریال سفری دیگر رو که یه همچین چیزیو تو خونه ایزابل دیدین
بعد مادرشوهرم میگه
میخواستم مثل تو خونه ایزابل سیب سبز باشه توش اما فروشنده سیب سبز ۳ تا بیشتر نداشت.
منو اقای همسر
ای به این مادر شوهر به روز
زنده باد
-------------------------------------------------------------------
مادر شوهر ما بیچاره سرگرمیه خاصی که نداره تمومه زندگیش همین فارسی وان شده
حالا خداکنه از اون سریال در جستجوی پدر الگو نگیره یه وقت که....