هموجور دارم از سرما یخ میزنم و پاهام مثه یخ 4 درجه اس وبنده هموجور بستنی قهوه دایتی میخورم
هموجور میخورم
هموجور تایپ میکنم باز بستنی میخورم
وای که چه حالی میده اینجور مازو خیزمی
خیلی خوشمزس دوست میدارم هموووجووور
هموجور به هوس افتادین؟
امتحان کنید حالی بس عجیب داره
دوری از همسر این مزیت هارو داره
مامان بابا واسه این که مثلا من دوریه اقای همسرو حس نکنم هموجور هی تحویل میگیرن منو
فردا هم یه برنامه ویژه 3 نفری در راهه
اخ که چه حالی میده
مادر و پدر گرامی عاشقانه دوستتون دارم
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
زلف دردست صباگوش به فرمان حریف
این چنین باهمه درساخته ای یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای
قدر این مرتبه نشناخته ای یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم در پای در انداخته ای یعنی چه
سخنت رمز دهان گفت و کم سر میان
وز میان تیغ به ما آخته ای یعنی چه
هر کس از مُهره ی مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باخته ای یعنی چه
حافظ در دل تنگت چو فرود آمد یار
مردی که آشناست به محراب جان ما تصویر او نمی رود از قاب جان ما
گفتا حیات ما ا زحیات محرم است این مملکت از برکات محرم است
گفتا که پند باید از این بیشتر گرفت
باید به وقت فتنه سپر بدست گرفت
بایددرنگ کردکه شاخه بدست کیست درسجدگاه تربت خالق بدست کیست
مردم عاقبت شر همیشه به خیر نیست امروز روز حادثه و روز تدبیر نیست
گاهی نفس ، نَفَس گیر می شود
آزاده ای دوباره به زنجیر می شود
گاهی دوست از دل اصحاب می رود در چشم دوستان خدا خواب می رود
آمد حسین تا شب ما را سحرکند مارا به فتنه های زمانه خبر کند
آمد حسین تا پر از احساس او شویم
تا نافذ البصیرت چو عباس او شویم
تصمیم گرفتم ناشکری نکنم
.
.
.
و چندتا تصمیم دیگه که نمیشه گفت
دعا می کنم خدا کمکم کنه بتونم سر تصمیمام بمونم
پ ن : تاسوعا و عاشورای حسینی پیشاپیش تسلیت
نذراتونم قبول
پ ن : واسه مخاطب خاص: سعدیا گر چه سخندان ومصالح گویی به عمل کار براید به سخندانی نیست