دیشب باز یه دعوای تاریخی کردیم
با این تفتوت که مامان من و بابام هم پاشون به این بچه بازیه ما باز شد
البته من چیزی نگفتم
همسری زنگ زد بهشون
منم خیلی چیزارو مجبور شدم بهشون بگم
همش هم سر بچه بازیه همسری بود خودشم قبول کرد
اما چه فایده که اویزه گوشش نمیشه
حالا جالبه مقصر اصلی خودشه همه چیزو میخواست بچسبونه به من
خلاصه اخرش اونجا ختم شد که زن و شوهر دعوا کنن ابلهان باور کنن
چرا دعوا...
این جمله اخرت رو قبول دارم
اما عزیزم نزار پای خانواده هاتون در هر شرایطی به دعواهاتون باز شه...
همه مردها مثل هم هستن همیشه دیواری کوتاه تر از زن گیر نمیارن
دعوا نمک زندگیه
اره جدی دیوار کوتاه که هیچی ما همینجوری گردنمون از مو باریکتره
چرا دعوا...
این جمله اخرت رو قبول دارم
اما عزیزم نزار پای خانواده هاتون در هر شرایطی به دعواهاتون باز شه...
همه مردها مثل هم هستن همیشه دیواری کوتاه تر از زن گیر نمیارن
از این دعواها و کل کل کردنا تو زندگی همه هست عزیزم..حل میشه همه چیز..مریم جون چند باری اومدم وبلاگت ولی خیلی دیر قالبت باز میشه و گاهیم اصلا باز نمیشه..
امیدوارم
باشه چک میکنم
کاش نمیذاشتی به مامانت زنگ بزنه....
جلوی من زنگ نزد
اما به نفع من تموم شد خدارو شکر