با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

با من بمان

جهان اهنگ او دارد.تصمیم تو چیست؟قدم در راه گذاشته ای

سلام

از اون سه شنبه دیگه پستی نذاشتم

یعنی ۵ شنبه اومدم اپ کنم که بلاگ اسکای جان اجازه ندادن

خوب

گفتم که مادر شوهرم اینجا بود . کلی درددل کردیم و کلی تعریف شنیدیم و ... و من دوباره متذکر شدم که من دلم از دخترش و پسرش پره و هیچ وقتم دلم ازشون صاف نمیشه

اون بنده خدا دوباره ابراز شرمندگی کردو به زبون بی زبونی میخواست گذشت کنم

اما من رو حرف خودم بودمو هستم...

خلاصه ۴ شنبه مادر شوهرم رفت و ما تنها شدیم

۵ شنبه هم عازم دیار شدیم و رفتیم عروسی یکی از همکارای مامانم.حالا ما دهن روزه مگه اینا شامو میاوردن؟ سعتای ۱۰.۵ شام دادن و اخر شبم رفتیم خونه دختر داییم که مهمونی دوره هر ۵ شنبه است که نوبت دختر داییم بود و تا ۲ بامداد اونجا بودیم

بعدم اومدیم خونه و تا سحر من که بیدار موندم تا بقیه خواب نمونن ...

جمعه هم که خونه عموم افطاری دعوت بودیم که یهو عصر یکی از دوستام به اسم اعظم زنگید که بریم خونه  دوستمون مهدیه (که تازه ازدواج کرده)زود بیا که من الان اونجام

که منم جنگی اماده شدم و یه هدیه کوچیک(یه دست نیم لیوان سگا)از مامان گرفتم و ساعت ۶ خونه دوستم بودم

بعد هنوز من نرسیدم اعظم میگه میدونی مهدیه از شوهرش زده شده میگه دیگه نمیخوامش و نا پرهیزی کرده-حالا به قدری این جملاتو پشت سر هم میگفت که من اولش هنگ کردم و نفهمیدم درست چی میگه و معنی گفته هاش چیه؟-

بعد خواستم مثلا یه دستی بزنم به مهدیه گفتم کلک نکنه حامله ای ؟

که دیدم اعظم میگه :من میگم این شوهرشو نمیخواد تو میگی حامله ای؟؟؟

خلاصه اخرشهر چی تلاش کردیم  نفهمیدیم علتش چیه؟

میگفت همش گریه میکنم.همش دلم اشوبه.دائم دست و دلم میلرزه

هر چی میگفتیم خوب چرا؟چیزی از شوهرت دیدی؟کسی چیزی گفته؟

میگفت نه.شوهرم خوبه

بعد من به اعظم گفتم این که میگی نا پرهیزی کرده یعنی چی؟

میگه نمیدونم.مهدیه میگه یکی بهش گفته ناپرهیزی کردی که اینجوری شدی

حالا خواهشا شما اگه میدونید معنیش چیه به منم بگین

...

خلاصه از اونجا اومدمو افطار رفتیم خونه عموم که کلی مهمون داشتن و تدارک دیده بودن.جاتون خالی

یه نکته جالب که تا حالا فکر میکرم عمدی نیست

من از داره دنیا یه عمه دارم که ۴ تا پسرداره .که خیلی دلش میخواست یکی از بچه های برادرش عروسش بشن

واسه اون ۲ تا اولی که زن گرفت و واسه  پسر سومیش قصد منو کرد که قسمت نشد و بعد از عقد من و اقای همسر رفت واسه پسرش خواستگاری و دقیقا یک ماه قبل از عروسیه ما اونا هم عروسی گرفتن و رفتن سر خونه زندگی

لازم به ذکره که ما اصلا رفت و امد انچنانی نداریم و این عروس جدید رو تا حالا شاید ۳ بار در حد سلام کردن دیدم فقط و دیگه هیچ صحبتی بین ما نبوده

حالا بشنوید از طرز رفتار این عروس جدیده عمم

۱-شب عروسی ما بود که با عمم وارد شدن و عمم اومد جلو منو بوسید و اون یه سلام هم به زور داد و حالا عمم داشت با من خوش و بش میکرد که رو به عمم گفت: مامان کجا بریم بشینیم؟

که عمم گفت حالا میریم(البته من اونجا این کارشو گذاشتم پای تازه عروس بودنش)

۲-شب عروسی پسر عموم بود من اخرین نفر وارد تالار شدم و همه نشسته بودن که من اومدم شروع کردم با همه حال و احوال کردن که ایشون انگار از دماغ فیل افتاده باشن محل سگ هم به ما نداد

۳-شب افطاری خونه عموم باز هم من و مامان اخرین گروه از فامیل عمو بودیم که وارد شدیم و شروع کردیم به حال و احوال کردن با همه که بازم ایشون باور کنید دقیقا شبیه همین ایکون که یعنی تو مگه ادمی که من نگات کنمو جواب سوالتو بدم

بعد از خوردن افطاری من داشتم از کنار عمم رد میشدم که که عمم گفت :مریم عمه بیا

منم رفتم جلو یه ۲تا ماچ ابدار کرد و گفت واسه چی ولیمه مکه ما نیومدین؟گفتم بخدا عمه جون وسط هفته واسمون سخته بیایمو بریم شما ببخشید گفت سلام به اقاتون برسون و...

که عروس جدیده شاهد این صحنه ها احتمالا بوده و همجوووور اونجاش احتمالا سوخته

والا مردم بیکارن که واسه خودشون رویا میبافن احتمالا که اینجوری رفتار میکنن با یه طفل معصوم

مگه من گفتم که اونا منو بخوان که الان این اینجوری با من رفتار میکنه

والله اگه کوچیکترین کششی از این جانب بوده باشه

بعدشم من دختر خونه نیستم که الان اینجوری میکنی

تازه شم من که زودتر از پسر عمم تکلیف ایندمو روشن کردم که

بیخود میکنی با من اینجوری رفتار میکنی؟مگه خون باباتو ریختم؟به من چه که اونا منو میخواستن!!!!

این دفعه ببینمت ببین من چیکار میکنم حالا ببین

چنان باهات گرم بگیرم که خودت شرمنده بشی

شایدم بیچاره تخصیری نداره و کسی چه میدونه شاید هنوز تو خونه عمم حرف و صحبت من باشه

که این بیچاره اینجوری حساس شده رو من

........................................................

این ۲-۳ روز هم که خونه هستمو در خدمت اقای همسر واسه افطار و سحر

خدا به اقای همسر و همه همه ی همسرای زحمتکش سلامتی و طول عمر بده که واسه در اوردن یه لقمه نون حلال تو این گرما با دهن روزه کار و زحمت می کشن

الهییییییییییییییییییییییی امین

......................................................................................


ببخشید اینقدر طولانی شد این پستم

به روده درازی خودتون ببخشین





نظرات 3 + ارسال نظر
موسی و مهدی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ http://mooosaaa.blogfa.com

سلاااااااااااااااام
لطفا یه سر به وبلاگ من بزن راستی تا یادم نرفته نظر یادت نره

علیییک
چشم

غزلک پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ http://golemamgoli.blogsky.com

ببین

در مورد ناپرهیزی

ما معمولا وقتی یه نفر کاری رو خلاف روال همیشگی و عادی انجام بده میگیم ناپرهیزی... متاسفانه ناپرهیزی تو روابط زناشویی اصلا معنی خوبی نداره... میفهمی که چی میگم؟ البته من غلط بکنم به کسی تهمت بزنم، ولی اونی که گفته بنظرم منظورش این بوده...

در مورد عمه و پسر و عمه و عروس عمه ات هم بیخیال باش. خودتو بذار جای اون دختره، اگه یه بار یکی جلوی روت بگه ما میخواستیم واسه همسر شما فلان دخترو بگیریم، تو نظرت راجع به اون دختر چه تغییری میکنه؟ حالا شاید تو عاقل باشی و رفتارت تاثیر نپذیره ولی همه که عاقل نیستن، بعضی ها هم بیشعورن:دی

با این حرفت خیلی به فکر فرو رفتم
چه جالب نتیجه گرفتی
ممنون
اره فکر کنم منظور همینه

من که بیخیالم
اره خوب شاید حق داشته باشه شایدم موضوعو واسه خودش گنده کرده

مریم پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ http://raz-e-man.blogfa.com

والا منم جریانه این ناپرهیزی رو نمیدونم! یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
ول بابا عروس عمه تو...اگه بخوای به این افاده ها توجه کنی که باید همش حرص بخوری... من همیشه میگم کسی که هیچی نیست فک میکنه خیلیه! کسی که بی کلاسه فک میکنه با کلاسه! کسی که هیچ چیز ارزشمندی نداره همش تو افه س...
خلاصه اینکه بیخیاااااااااااااااااااااااااااااال...

غزلک خوب معنیشو گفت
اره باهات موافقم
همینجوریه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد